آشتی
نوشته شده توسط : فرهاد

بوسه ام را می گذارم پشت در         
قهرکردی , قهرکردم , سر به سر      


می روی در خلوت تنهایی ات
می روم من هم , به تنهایی سفر
 
آه .. اما بی تو , تنها می شوم
بی تو تنها مرد شبها می شوم

بی تو آخر , عشق هم بی معنی است

بی تو من , شکل معما می شوم

 

خوب می دانم که نقطه ضعف نیست
عشق قدرت می دهد , از ضعف نیست
 

دوستت دارم و می دانم , تو هم
دوستم داری , و این یک حرف , نیست

تق وتق ..... , در را برایم باز کن

تق و تق ....., باشد برایم ناز کن


تق و تق ....., تقریبا این در باز شد
تو بیا , در را تماما باز کن

آه می دانستم این را , آشتی ؟
من غرورم را شکستم , داشتی ؟


خب دگر , این اشک ها را پاک کن
آمدم , حالا تو با من آشتی ؟




:: بازدید از این مطلب : 1184
|
امتیاز مطلب : 272
|
تعداد امتیازدهندگان : 76
|
مجموع امتیاز : 76
تاریخ انتشار : 13 / 12 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: