نوشته شده توسط : فرهاد

 

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن

را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها

تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که

مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

…… دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو میدهم

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو میدهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهند وبرای با تو بودن دلتنگی میکنند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

عاشـــــــقـــــــــانـــــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت



:: بازدید از این مطلب : 1234
|
امتیاز مطلب : 173
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : 17 / 11 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

بسه با چشمات تو به آتیش نکش خونم رو
من تورو کم دارم و تو دل دیوونم و

اگه یه روزی برسه من و تو قدر هم و بدونیم
یا که تو لحظه های سخت کنار هم بمونیم
اگه ترکم می کنی نگو کار سرنوشته
یه روز اگر لج نکنیم دنیا مث بهشته
بسه با چشمات تو به آتیش نکش خونم رو
من تورو کم دارم و تو دل دیوونم و

کافیه از تو قلبت این کینه ارو بندازی دور
اونوقت دیگه مال همیم، چش حسودامون کور
چرا میگی خوشبختی دنبال دیگرونه
چرا راه دور بریم، عشق کنارمون

اگه یه روزی برسه من و تو قدر هم و بدونیم
یا که تو لحظه های سخت کنار هم بمونیم
اگه ترکم می کنی نگو کار سرنوشته
یه روز اگر لج نکنیم دنیا مث بهشته
تو که هرچی گفتی، گفتم چشم قبوله
تو هم بزن غرورت و بشکن مگه شاخ قوله




:: بازدید از این مطلب : 1064
|
امتیاز مطلب : 169
|
تعداد امتیازدهندگان : 48
|
مجموع امتیاز : 48
تاریخ انتشار : 16 / 11 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

اگه می خوای پسری که دوستش داری تو رو ببوسه... 3 کار باید انجام بدی: 1- شیک لباس بپوشی 2- لبخند بزنی و رفتار دوستانه ای داشته باشی 3- کمی لاس بزنی! اگه این کارارو بکنی، به دوست پسرت ناخودآگاه حس بوسیدن تو دست می ده. برای افزایش شانس بوسه ی دوست پسرت  باید لبخند زدن رو تمرین کنی و از لحاظ رفتاری شاد و بازیگوش باشی، چون پسرا عموما دخترای با مزه و شوخ رو می پسندند. البته استثنا هایی هم وجود داره، بعضی از پسرا که علایق شدید و هنرمندانه ای دارن دخترای سرکش و بد اخلاق رو ترجیح می دن. اگه دوست پسرت از این نوعه، بایستی رفتار متناسب با نوع اون ارائه بدی. حتی می تونی یه نسخه از کتاب مورد علاقه ی دوست پسرت رو هر جا که می ری با خودت ببری و هر وقت که اونو می بینی وانمود کنی در حال خوندنش هستی. این ایده ی هوشمندانه توسط دختر 15 ساله ای به نام سیندی ارائه شده که می گه: با استفاده از این شیوه تونسته دوست پسرش رو که عشق هری پاتر داشت، ببوسه



:: بازدید از این مطلب : 1619
|
امتیاز مطلب : 226
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70
تاریخ انتشار : 21 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

به انتظار دیدنت

امروز عشق را از چشمانت خواندم. امروز گلبوته های دوستی در قلب مهربانت فضای خاطرم را عطر آگین کرد و تو برای اولین بارمحبتت را برایم ثابت نمودی.

من هر روز به انتظار دیدنت می ایستم تا بلکه بتوانم صورت مهربانت را نظاره کنم. هر زمان که از دیدنت باز می مانم به تماشای عکس های زیبایت می نشینم. هر گاه با لبخند  مهربانت سلامم را پاسخ می دهی در درونم شور و نشاط  بر پا می کنی. هر گاه صدای گامهای پرتلاشت بر روی کاشی قلبم طنین می اندازد آرامش  پیدا می کنم. از بین صداهای متعددی که از کلاسها به گوشم می رسد به دنبال صدای طنین مهربان تو می گردم.

با قلبم  پیمان بسته بودم که هیچ گاه راه عشق  را برای هیچ کسی باز نکنم، ولی تو با شراره های نگاهت قفل آهنی را شکستی و آرام آرام غبار غم  را از روی پنجره ی مسدود قلبم پاک کردی و محبت را همانند دانه ای درقلبم کاشتی و ریشه هایش را در چشمانت قرار دادی.

می دانم تو نیز درقلبت آهنگ دوستی نغمه سرایی می کند وپرنده ی  خیالت  این بار زمزمه ی عشق من را در فضای بیکران چشمانت ثبت می کند. غنچه های کوچک قلبم  که رنگ عطش را دارد با صدای خنده هایت که حاکی از محبت عشق  شگفته می شود.

می دانی دوست ندارم که بگویم دوستت دارم  درست است. احساس می کنی که عاشقت  هستم و تو بهتر از هر کس دیگر می دانی که دل مهربان سرزمین رویش گلهای محبت است.

هوایم هوای تو ، دلتنگم برای تو، تنهایم به یاد تو، زندگیم فدای تو



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 1234
|
امتیاز مطلب : 390
|
تعداد امتیازدهندگان : 127
|
مجموع امتیاز : 127
تاریخ انتشار : 20 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بی کسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

 



:: بازدید از این مطلب : 1224
|
امتیاز مطلب : 287
|
تعداد امتیازدهندگان : 90
|
مجموع امتیاز : 90
تاریخ انتشار : 20 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید...

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 1671
|
امتیاز مطلب : 198
|
تعداد امتیازدهندگان : 65
|
مجموع امتیاز : 65
تاریخ انتشار : 20 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

می دونی فرق تو با چغندر چیه؟! از چقندر قند میگیرن و از قندش شیرینی و شکلات درست میکنن اما تو خودت قند و نباتی، شکلاتی....  می دونی فرق تو با کلاغ چیه؟! کلاغ تو درخت لونه میکنه، اما تو، وسط قلب من....  می دونی فرق تو با بنزین چیه؟! بنزین چند ماهه که مهم شده ولی تو یه عمره که مهمی واسه من....  می دونی فرق تو با باد چیه؟! باد نفس آسمونه، ولی تو، نفس منی....  می دونی فرق تو با جوراب چیه؟! جوراب لنگه داره، ولی تو نداری....  می دونی فرق تو با کامیون چیه؟! کامیون بار میبره، ولی تو دل میبری....  می دونی فرق تو با روز چیه؟ روز 30 تاش باید جمع بشه تا ماه بشه، ولی تو همینجوری مااهی....  می دونی فرق تو با انار چیه؟! انار هزار دونست، ولی تو یدونه ای.... 



:: بازدید از این مطلب : 1570
|
امتیاز مطلب : 205
|
تعداد امتیازدهندگان : 66
|
مجموع امتیاز : 66
تاریخ انتشار : 20 / 9 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

به گل گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."

به پروانه گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من زيبا تر است..."

به شمع گفتم: "عشق چيست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."

به عشق گفتم: "آخر تو چيستی؟" گفت: "نگاهی بيش نيستم



:: بازدید از این مطلب : 1650
|
امتیاز مطلب : 333
|
تعداد امتیازدهندگان : 106
|
مجموع امتیاز : 106
تاریخ انتشار : 29 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

عاشق تر از این بودم اگر لحظه ی پرواز
 در دست نجیب تو کلید قفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر عطر نفسهات
در لحظه ی بی همنفسی ‚ همنفسم بود
عاشق تر از این بودم اگر فاصله ها را
این اینه ی شب زده  تکرار نمی کرد
 عاشق تر از این بودم اگر هق هق ما را
 این سایه ی سرمازده انکار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از اینه دزدیدی
 عاشق تر از این بودم اگر در شب وحشت
مثل تپش زنجره نایاب نبودی
عاشق تر از این بودم اگر وقت عبورم
 آنسوی سکوت پنجره خواب نبودی
عاشق تر از این بودی اگر ثانیه ها را
 اندوه فراموشی من تار نمی کرد
 عاشق تر از این بودی اگر این دل ساده
اسرار مرا پیش تو اقرار نمی کرد
با تو بهترین بودم ‚ همسایه ی خورشیدی
تو نقش تبسم را ‚ از اینه دزدیدی



:: بازدید از این مطلب : 1604
|
امتیاز مطلب : 325
|
تعداد امتیازدهندگان : 103
|
مجموع امتیاز : 103
تاریخ انتشار : 26 / 8 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرهاد

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی، تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس از یك جستجوی نقره ای دركوچه های آبی احساس

تورا از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی



:: بازدید از این مطلب : 1251
|
امتیاز مطلب : 310
|
تعداد امتیازدهندگان : 98
|
مجموع امتیاز : 98
تاریخ انتشار : 25 / 8 / 1389 | نظرات ()